تحلیل فیلم (۵) استودیوی مارول: Captain America The First Avenger 2011

فیلم کاپیتان آمریکا اولین انتقامجو، اولین فیلم عمیق از این سری فیلمهای مارول هست که موضوعات مختلفی رو در لایههای گوناگون قرار داده. که به مرور به همهشون اشاره خواهم کرد. Captain America The First Avenger پنجمین فیلم از سری فیلمهای مارول استودیو هست که برخلاف قبلیها، داستانی از جنگ جهانی دوم رو روایت میکنه. (۷۰ سال قبل از دوره زمانی اصلی مارول)
این فیلم، هم سعی میکنه چهره آمریکا رو پاک و مظلوم نشون بده، هم در حین حال پایه و اساسشو براساس داستانهای اساطیری اسکاندیناوی جلو بُرده (آمریکا کجا، اروپای شمالی کجا!) و هم اینکه به موضوعات آخرالزمانی اشاره کرده.
اگر مقالات قبل از این تحلیل را نخواندهاید، پیشنهاد میکنم ابتدا مقالهٔ مقدمهٔ مارول رو بخوانید. تحلیل این فیلمها به ترتیب نوشته شده و شما مخاطبین عزیز نیز بهتر است به ترتیب بخوانید تا مطلبی رو از دست ندید.
دلیل اینکه مارول و آمریکاییها خیلی داستانهای اساطیری اروپایی رو دوست دارند اینه که بعد از کشف قارهٔ آمریکا، این اروپاییها بودند که به آمریکا مهاجرت کردند. پس طبیعیه که عقایدشون رو هم با خودشون به آمریکا ببرند!
Captain America
خب اول از شخصیت «کاپیتان آمریکا» براتون بگم. لقب کاپیتان آمریکا در داستانهای کمیک مارول به آدمهای مختلفی اطلاق میشه. ولی شخصیتی که در این فیلم شاهدش هستیم، «استیو راجرز» هست که توسط جوزف(یوسف) سایمون و جک کربی (هر دو یهودی) خلق شده. یهودیها خیلی به دین و مذهب خودشون معتقدند. خصوصاً دینی که به شدت تحریف شده باشه! بنابراین همیشه سعی میکنند عقاید خودشون رو در کارهاشون دخالت بدن. به عبارتی این دو نویسنده یک شخصیت آمریکایی/یهودی خلق کردن.
ماجرای اصلی (اوریجین) استیو راجرز در کمیکهای مارول، اینه که پدرش «جوزف(یوسف) راجرز» در جنگ جهانی اول کشته میشه و مادرش «سارا راجرز» هم پرستار بخش بیماری «سل» بوده و یک دوست صمیمی به اسم «باکی بارنز» داره. دقت کنید. اسم پدر و مادرش هم به عبری هست. یوسف و سارا.
داستان فیلم
داستان فیلم از این قراره که استیو راجرز (که نقش اون رو کریس ایوانز ایفا کرده) یک جوان لاغر مُردنی ولی شجاع آمریکاییه و خیلی دوست داره برای جنگیدن با نازیها به ارتش ملحق بشه. چندین بار از شهرهای مختلف تست میده و با اسامی مختلف ولی هربار رد میشه. (یعنی هربار دروغ میگه برای هدف والای خودش!) تا اینکه یک دکتر که روی سِرُم ابرسرباز کار میکنه، به خوب بودن و بچه مثبت بودن استیو پی میبره و اون سرم رو روی استیو آزمایش میکنه تا کاپیتان آمریکا یک ابرسرباز باشه.
همونطور که در فیلم هالک شگفتانگیز (۲۰۰۸) دیدید، آمریکا تمرکزش روی ساخت ابرسربازه. با این تفاوت که این ایده رو حتی از جنگ جهانی دوم نشون میده! یعنی از دهههای قبل یک چنین تفکری بین یهودیها و صهیونیستها وجود داشته و خبیث فیلم هم از سمت نازیها معرفی میشه. Red Skull (رِد اسکال) که طبیعتاً در مبارزه با نمایندهٔ آمریکایی (کاپیتان آمریکا) شکست میخوره.
برای اینکه بیشتر در مورد فیلم توضیح بدم، اشارههای داخل فیلم رو به ترتیب توضیح میدم:
اشارات فیلم
نروژ
ابتدای فیلم، باز ما لوکیشنی رو در نروژ میبینیم. ولی اینبار در جنگ جهانی دوم. سال ۱۹۴۲. حالا چرا نروژ؟ اگه تحلیل فیلم قبلی «ثور ۲۰۱۱» رو خونده باشید، میدونید که نروژ در گذشته جزو اسکاندیناوی محسوب میشده و داستانهای اساطیری اونها خیلی مهمه! در این فیلم هم کلی بهشون اشاره میشه. در این سکانس ما مقبرهای داریم با یک نگهبان مقبره که از شیئی محافظت میکنه. و اینجا برای اولین بار خبیث فیلم (یوهان اشمیت-Red Skull) رو مشاهده میکنیم که با لوگویی خاص و اسمی خاص همراهه. «هایدرا»! (Hydra)


در واقع توی کمیکهای مارول هایدرا به فرقهای گفته میشه که در زمان نازیها، جزو موافقان هیتلر بوده. در این فیلم هم اشمیت نمایندهٔ هیتلر هست! به عبارتی اشمیت به دنبال اون شیء اومده و همهٔ اون منطقه رو هم قتلعام میکنه. نروژ همیشه یکی از مناطق یهودینشین بوده و اینجا مارول به عقاید صهیونیستها در مورد کشتار یهودیها توسط هیتلر و واقعهٔ جعلی هولوکاست اشاره میکنه.
ما در داخل ساختمون مقبره، درخت «ایگدراسیل» رو میبینیم (درخت کهن نورس در عقاید اسکاندیناوی که آزگارد در فیلم ثور یکی از عالمهای این درخته) و شیء اصلی داخل این درخت جاساز شده. به این شیء میگن «تسراکت».
تسراکت (سنگ فضا) یکی از شش سنگ ابدیت و فوقالعاده مهم در فیلمهای مارول هست که برای اولین بار در این فیلم، اولین سنگ از شش سنگ رو میبینیم.
این سنگ آبی رنگ که با پوششی مکعبی محافظت میشه، قابلیت طیالارض داره و خیلی هم قدرتمنده و توی فیلمهای مارول به عنوان یک پورتال (دروازه) استفاده میشه. اسم این سنگ «سنگ فضا یا Space Stone» هست که به صورت مکعبی به اسم تسراکت معروفه. یعنی سنگهای ابدیت در فیلمهای مارول یک اسم پوششی دارند و یک اسم هم برای خود سنگ. به این نکته دقت کافی داشته باشید.
نمادگرایی آمریکایی
به شخصیتپردازی استیو راجرز خوب دقت کنید، چون این شخصیت نمایندهٔ آمریکا در این فیلمه. استیو راجرز دوست داره با قلدرها بجنگه و با اینکه هی کتک میخوره، هیچوقت از جنگیدن خسته نمیشه، خودش رو خیلی بچهمثبت میدونه و به قول خودشون، قلب پاکی داره (آخی که چقدر آمریکاییها نایسن!) این نشون میده مارول دنبال اینه که چهره آمریکا رو تطهیر کنه و ازش در مجامع بینالمللی تصویر خوبی به جا بذاره (از اونجایی که این فیلمها در کشورهای مختلف اکران میشن این نکته حائز اهمیته)
تکنولوژی
بعد به سکانسی میرسیم که پدر «تونی استارک» در حال رونمایی از یک اختراعه. اگه فیلمهای Iron-Man یک و دو رو دیده باشید و تحلیلهای بنده رو خونده باشید، کامل توضیح دادم که آیرونمن (تونی استارک) و تکنولوژیهاش در دنیای واقعی چه مفهومی دارند. توی این فیلم هم نشون میده که آمریکا از همون زمان جنگ جهانی دنبال ساخت تکنولوژیهای جنجالی و انقلابی بوده.
در اینجا ماشین پرنده رو نشون میده که آخرش هم خراب میشه و پروژهاش لغو میشه. همانطور که در تحلیل فیلمهای قبل توضیح دادم، مارول همیشه دوست داره به فیلمهای دیگهاش ارجاع بده. برای همین ما پدر تونی استارک رو میبینیم که از قضا دوست و رفیق استیو راجرز میشه.
توی همان مراسم، ما پوستر معروف «عموسام» رو میبینیم که نوشته «I Want YOU» و به تشویق آمریکاییها برای ملحق شدن به جنگ اشاره داره. در فیلمهای دیگر هالیوودی این امر به وضوح مشخصه که آمریکا برای جلب نظر مردمش و استخدام کردنشون واسهٔ ارتش و فرستادنشون به جنگها، از المانهایی مثل ثروت، تجاوز جنسی با کسایی که اسیر میشن، غنایم جمع کردن و … استفاده میکنه. اینجا هم با برگزاری همایش و رقص و نمایش تکنولوژیهای خفن(!) و … برای جَو دادن به آمریکاییها و ثبتنامشون در ارتش استفاده کرده.
این شخص «آبراهام (ابراهیم) ارسکین» همان دکتری هست که متوجه میشه استیو راجرز فرد خوبی برای تبدیل شدن به ابرسرباز هست و با پارتی بازی میارتش به ارتش. (و باز استفاده از اسامی عبری!)
این شخص هم دکتر «زولا» هست که به هایدرا کمک میکنه تا با سنگ فضا، تکنولوژیهاش رو بسازه. به عبارتی برای اشمیت کار میکنه و باز این شخصیت توی فیلم بعدی کاپیتان آمریکا حضور داره و ماجراهای جالبی داره که به وقتش به تحلیل اون فیلم هم میرسیم.
الهام از شجاعت ایرانیها
بعد از اینکه استیو راجرز به ارتش ملحق میشه، برای اینکه فرماندهٔ اون گردان به اون دکتره بگه که این سرباز به درد نمیخوره، یک نارنجک رو پرتاب میکنه ولی مشقیه (واسه تست سربازان). بعد همه فرار میکنند ولی استیو خودش رو روی نارنجک میاندازه تا جان بقیه رو نجات بده. (عجیب منو یاد سکانس فیلم اخراجیها میاندازه که چندسال قبلتر از این فیلم ساخته شده!!) چون این همه از خودگذشتگی از آمریکاییها بعیده!
یه نکته در مورد اشمیت یادم رفت بگم. توی فیلم، اشمیت (یا همون Red Skull) اولین کسی بوده که از سِرُم این دکتره استفاده کرده. ولی چون خبیث بوده، از قدرتهاش سوءاستفاده کرده و به جناح هیتلر ملحق شده. ولی دکتره حس میکنه که استیو مرد بهتریه و در حقیقت برای مبارزه با هایدرا میخواد اونو به ابرسرباز تبدیل کنه.
بعد از اینکه سِرُم به استیو تزریق میشه، کلی روی فرم میاد و هیکل پیدا میکنه. البته هیکل این بازیگر همینجوریه. و باید گفت ابتدای فیلم که لاغر هست رو با جلوههای ویژه کامپیوتری درست کردند! (یعنی دیگه به چشمهاتون هم نمیتونید اعتماد کنید!)
بعد از این اتفاق، جاسوس هایدرا که در بین ارتشیها بوده، دکتر رو به قتل میرسونه و استیو دنبال قاتل میره تا از هویتش اطلاع پیدا کنه.
قاتل (عضو هایدرا) موقع فرار، سوار بر یک زیردریایی عجیب و غریب میشه که در زمان جنگ جهانی بعیده همچین مدلی وجود داشته باشه و مارول میخواسته با اینکار به تکنولوژیهای آلمانیها در جنگ جهانی دوم اشاره کنه. به عبارتی در تاریخ این خبر که نازیها زیر نظر هیتلر دارای سلاحهای مخوفی هستند، بین جوامع بینالمللی پیچیده بوده و مارول سعی کرده از این خبر (یا شایدم شایعه) برای هایدرا در فیلم استفاده کنه. برای همینه که هایدرا توی فیلم تکنولوژیهای عجیب و غریبی داره!
هیتلر و صهیونیسم جهانی
در یک سکانس برخی از افراد بلندمرتبهٔ نازی پیش اشمیت میان و متوجه میشن حتی اشمیت میخواد خود آلمان رو هم از بین ببره. مارول میخواد نشون بده که هایدرا حتی از نازیها هم بدتره و اینکه قهرمان آمریکایی فیلم خیلی هنر کرده که جلوش ایستاده!
جالبه بدونید نمادی که زیر گردن فرد در تصویر هست، (یک نوع مدال برای نازیها) در مراسمات شیطانپرستی و برای احضار ۷۲ شیطان ازش استفاده میشه که در تصویر بعد میبینید:
و حتی بهتر میشه نتیجه گرفت که حادثهٔ هولوکاست دروغه و حتی ممکنه هیتلر هم عقاید صهیونیستی داشته. اشمیت هم در نهایت افرادی که از سمت هیتلر اومده بودند رو میکشه و تصمیم میگیره جهان رو با سنگ فضا یا همان تسراکت نابود کنه.
فراماسونری و شیطانپرستی
در سکانس دیگری از فیلم، ما شاهد دو ستون روی یک پرده در پشت سر استیو، حین اجرای نمایش هستیم. دو ستونی که در فرهنگ صهیونیستی مربوط به دو ستون معبد سلیمان هست و همچنین مورد استفادهٔ فراماسونها. ستون Boaz و Jachin (بوآز و جاشین) که از نظر صهیونیستها، دروازهٔ ورود اجنه و شیاطین به زندگی انسانها هست.
اگه دقت کنید طراحی این ستونها دقیقاً مشابه ستونهای داخل فیلم هست. مارول خیلی حرفهای و عمیق داره عقاید صهیونیستی رو توی فیلم به نمایش میگذاره. اون هم از زمان جنگ جهانی دوم!
خیلی از افراد رو دیدم که این نمادها یا عقاید منحوس صهیونیستی رو مربوط به زمان حال و با چندتا طراحی اینترنتی و … میدونند. یا حتی اینها رو «توهم توطئه» میدونند. در صورتی که کافیه مقداری توی داستان فیلم و سریالها دقت کنند. این مسائل توهم نیست، فقط اراجیفیاند که حاخامهای یهودی و عوامل صهیونیستی توی دنیا به کار گرفتند و براساس همین عقاید دنیا رو به گند کشیدند.
اشارات دیگر
استیو که از نمایش اجرا کردن خسته شده و دنبال یه کار واقعی میگرده، تصمیم میگیره به مقر هایدرا حمله کنه و حتی دوست صمیمیش (باکی) رو نجات بده. داخل مقر هایدرا ما کلی سلاح عجیب و غریب میبینیم که با سنگ فضا ساخته شده و ازشون نور آبی ساطع میشه. همونطور که توضیح دادم، مارول داره به سلاحهای عجیب زمان نازیها اشاره میکنه که هنوز مشخص نیست اون سلاحهای عجیب در تاریخ وجود داشته یا بزرگنمایی نازیها یا علیه نازیها بوده! بعد هم کلی از زندانیها رو آزاد میکنه و دوستش رو هم نجات میده و به مقر آمریکاییها برمیگرده.
ولی طی عملیاتهای مختلفی که علیه هایدرا انجام میده، دوستش (باکی) از دره به پایین پرت میشه و به نظر میرسه که دیگه مُرده. (توی فیلم بعدی برمیگرده)
و دکتری که اسمش زولا بود هم دستگیر میشه و اون رو تحویل کمپانی شیلد میده. اگه فیلم مردآهنی 2 رو دیده باشید، ما کمپانی شیلد رو به رهبری «نیک فیوری» دیدیم. مارول نشون میده که این کمپانی شیلد حتی از زمان جنگ جهانی دوم هم حضور داشته و برای آمریکا و متحدان صهیونیستی خودش کار میکرده.
در نهایت هم کاپیتان آمریکا با Red Skull مبارزه میکنه و اون رو داخل یک پورتال (دروازه) که توسط سنگ فضا ایجاد شده به یک عالم دیگه پرتاب میکنه و سفینهٔ حاوی بمبهایی که قرار بوده دنیا باهاشون نابود بشه هم توی یخهای قطبی میاندازه و خودش هم بین یخها به مدت ۷۰سال میمونه. سنگ فضا هم میافته داخل دریا که بعد توسط پدر تونی استارک پیدا میشه!
بعد از ۷۰ سال آدمایی از سمت شیلد از داخل یخها پیداش میکنند و میبینند زندهاست!! و بعد از ریکاوری بههوش میاد و میبینه در سال ۲۰۱۱ئه! و مارول راه رو برای سری فیلمهای اصلی خودش یعنی Avengers باز میکنه.
جمع بندی
۱) طبق فیلمهای گذشته، مارول سعی میکنه از المانهای فیلمهای دیگهاش استفاده کنه. مثل شیلد یا اشاره به پدر تونی استارک. به عبارتی مارول برای پیشبرد اهداف خودش در دنیای سینمایی (MCU) مجبوره که هی به فیلمهای دیگهاش اشاره کنه تا بیننده ارتباط بهتری باهاش برقرار کنه!
۲) از نمادهای صهیونیستی داخل فیلم مثل «صلیب آهنین» یا «ستونهای بوآز و جاشین» استفاده کرده.
۳) اشارهای به اساطیر اسکاندیناوی داشته و ما حتی توی فیلمهای بعدی ثور هم ردپایی از کاپیتان آمریکا رو میبینیم.
۴) اشاره به قهرمان بودن آمریکا و اینکه خیلی کشور خوبیه و سربازای شجاع و پاکی داره و حاضرن جانشون رو برای آمریکا و مردمشون بدن (عجب!)
۵) اشاره به ساخت ابرسرباز که توی هالیوود موضوع تازهای نیست اصلاً! و در اینجا حتی بهش هم رسیده! و ازش در جهت منافع آمریکا استفاده کرده.
۶) یهودی بودن شخصیت آمریکایی کاپیتان آمریکا که در مقابلش هایدرا و هیتلر رو نشون دادن. اشاره داره به ضدیت صهیونیستها با هیتلر و برای یهودی بودنش هم ثابت کردیم که هم خالق این شخصیت یهودی هستن و هم حتی اسم پدر و مادرش در کمیکها، اسامی عبری هست. (یوسف و سارا). در تحلیل فیلم بعدی (اونجرز ۲۰۱۲) نیز اشاراتی به این موضوع خواهم کرد.
۷) اشاره به یکی از سنگهای ابدیت (سنگ فضا) که در فیلمهای آخرالزمانی مارول نقش مهمی ایفا میکنند. که در تحلیل فیلمهای اونجرز بیشتر در موردشون صحبت میکنم.
کاپیتان آمریکا ۲۰۱۱، فیلمی با درونمایهٔ یهودی/صهیونیستی/آمریکایی و آغازگر سری فیلمهای اونجرز و مباحث آخرالزمانی با تمِ مبارزه با هیتلر و نازیها هست که مارول به شدت به اکران چنین فیلمی احتیاج داشت.